جان بولتون، مشاور امنيتی ترامپ میخواهد ايالات متحده بر جهان حاکم باشد!
منبع: روبیکون
نويسنده: آندره ولچک
روزی دکترین مونرو وظیفه داشت به پیشروی استعمار اروپايی در قاره آمریکا پایان بخشد. امروز این عبارت مانند بسیاری از عبارتها دیگر معنی جدید و شومی یافته و اینطور تعبیر میشود که یا به ساز ایالات متحده برقص و یا هر چه دیدی از چشم خودت دیدی! جان بولتون، مشاور امنيتی ترامپ میخواهد ايالات متحده بر جهان حاکم باشد!
روسیه به بولتون هشدار داد: اظهارات در مورد دکترین مونرو، توهین به آمریکای لاتین است
«دکترین مونرو چیست؟» مختصر و مفید: این دکترین سندی است که بنا بر آن تمامی نیمکرۀ غربی «حیاط خلوت» ایالات متحده آمریکا محسوب میگردد. این تعبیر برای توجیه ایدئولوژیکی نئوکلنیالیسم آمریکایی به کار میرود و از این طریق به کودتاهای ظالمانه و همینطور دخالتهای علنی و مخفی ایالات متحده در دریای کارائیب، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی مشروعیت میبخشد.
و اکنون مشاور امنیت ملی آقای «جان بولتون» از این عبارت در رابطه با ونزوئلا و کوبا و نیکاراگوئه استفاده میکند و خشم کسانی را که علیه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در منطقه هستند، برمیانگیزد. منظور جان بولتون روشن است هر چند که تاکنون هرگز اینطور صریح مطرح نشده بود:
هیچ کشوری در نیمکرۀ غربی مجاز نیست سیستم سوسیالیستی انتخاب کند و مضاف بر آن باید مانع از این شد که این کشورها در مقابل دستورهای غرب مقاومت کنند.
سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در دوحه (قطر) خشم و نارضایتی خود را بیان داشت و گفت که بولتون در زمانی که غرب همه کوشش خود را برای سرنگونی دولت چپ و به طور دمکراتيک انتخاب شدۀ ونزوئلا به کار گرفته، به دکترین مونرو استناد میکند: «تئوری و عملکرد «حیاط خلوت» به طور کل توهینآمیز است (…)»
او افزود: «حقوق بینالملل از بدو تأسیس سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ از سوی این نهاد فراگیر و قانونی تنظیم میگردد.» ولی آمریکايیها قضیه را اینطور نمیبینند. شاید آنها هرگز به طور جدی در این مورد فکر نکردهاند.
ولی بازگردیم به دکترین «ننگين» مونرو.
جالب توجه اینکه این دکترین همیشه در نظر نداشت که کشورهای مترقی در آمریکای لاتین را مرعوب سازد و با خشونت با آنها رفتار کند. این دکترین بنا بر تعبیر وزارت امور خارجه آمریکا در آن زمان این هدف را دنبال میکرد:
«در دکترین مونرو اساس سیاست پایان بخشیدن به استعمار اروپایی در قاره آمریکا ریخته شد. این دکترین سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را از سال ۱۸۲۳ تعیین کرده است و در این سمت و سو عمل کرده که هر نوع کوشش کشورهای اروپایی در رابطه با احیای استعمار در کشورهای مستقل در شمال و جنوب قاره آمریکا را به عنوان «موضعگیری خصمانه» علیه ایالات متحده آمریکا تلقی نماید.»
در نتیجه این دکترین، حداقل از نظر تئوریک این هدف را دنبال میکرد که مانع از اجرای سیاستهای کشورگشایانه نیروهای استعماری اروپایی گردد. چنین چیزی امروز حتا به فکر کسی خطور نمیکند. حیف که دکترین مونرو در تاریخ معاصر به ابزار سرکوب و ارعاب بیرحمانهای مبدل گردیده است.
امروز این دکترین از طرف ایالات متحده در تضاد کامل با معنی اصلی و اولیه آن به کار گرفته میشود تا کموبیش کلیه دولتهای چپ، میهنپرست و مترقی در نیمکرۀ غربی را سرنگون کند
امروز این دکترین از طرف ایالات متحده در تضاد کامل با معنی اصلی و اولیه آن به کار گرفته میشود تا کموبیش کلیه دولتهای چپ، میهنپرست و مترقی در نیمکرۀ غربی را سرنگون کند، دولتهایی که در مقابل منافع ژئوپولیتیک و خودخواهانه ایالات متحده و کنسرنهای آمریکایی، از جمله کمپانی بدنام یونایتد فروت که شهرت داشت عملاً کشورهای آمریکای مرکزی را جزو مالکیت خصوصی خود محسوب کند، مقاومت میکنند.
در طی دوران جنگ سرد سیاست خارجی ایالات متحده در قبال کشورهای آمریکای لاتین بر این اعتقاد استوار بود که باید برای جلوگیری از رشد و توسعه کمونیسم در منطقه که از طرف اتحاد جماهیر شوروی حمایت میشد، این دکترین مجدداً فعال گردد. نتایج این سیاست اکنون بر همه کس روشن است: کشتار در آمریکای مرکزی، کودتاهای خشن و دیکتاتوریهای فاشیستی در شیلی و آرژانتین و برزیل و اوروگوئه و پاراگوئه و دیگر کشورها و دهها هزار کودک و زن و مرد «گمنشان» و جوخههای مرگ که از گواتمالا و السالوادور تا آرژانتین و شیلی در همه جا به قتل و کشتار میپرداختند، تجاوز به عنف میکردند و شکنجه میدادند.
مبارزه برای سرکردگی آمریکایی به طعنه «مبارزه برای دمکراسی» نام گرفته بود و بردهداری «آزادی» نامیده میشد. دکترین مونرو مترادفی شد برای عملیات «کوندور» برای شکنجهگاههای عظیم و برای افرادی که زنده زنده از بالگرد به دریا افکنده میشدند.
اکنون دولت ترامپ این کهنه جنگجويان خطرناک جنگ سرد را مجدداً در رأس مناصب بلندپایه گمارده است. اینها درست همان کسانی هستند که مرتکب قتل شده، توطئهچینی کرده و تروریستها را مورد حمایت قرار میدادند. لیست آنها مشابه کاتالوگی از جنایاتکاران سنگین به نظر میرسد: الیوت آبرامز، مایکل پمپئو و طبیعتاً جان بولتون. این افراد طبیعتاً خود را مقصر نمیدانند. جان بولتون اخیراً اعلام کرد:
«در این دولت کسی از استعمال عبارت «دکترین مونرو» نمیهراسد. ایالات متحده کشوری در نیمکرۀ ماست و از زمان رونالد ریگان همه رؤسای جمهور آمریکا این هدف را دنبال میکردند تا نیمکرهای کاملاً دمکراتیک بنا سازند.»
البته او در مورد ونزوئلا سخن میگفت.
و از این طریق مجدداً دکترین مونرو که ۲۰۰ سال پیش مطرح شده بود مجدداً احیا شد و بار دیگر آثار مرگبار خویش را به نمایش گذارد. روزنامه «دیلی استار» نوشت:
«آقای بولتون در پاسخ به این سؤال که چرا دولت ایالات متحده، ونزوئلا را در مرکز توجه خود قرار داده ولی در عین حال روابط تنگاتنگی با رژیمهای خشونتباری مثل عربستان سعودی دنبال میکند، گفت دولت دونالد ترامپ هراسی از استعمال عبارت دکترین مونرو ندارد. این دکترین که در سال ۱۸۲۰ مطرح شد خواستار سرکردگی ایالات متحده در تمامی نیمکرۀ غربی است.»
روشن است که تصورات آقای بولتون در مورد دکترین مونرو ربطی به مبارزه علیه کلنیالیسم اروپایی ندارد، بلکه بیشتر تعبیر جنگطلبانه و «مدرن» آن و توجیه امپریالیسم غربی در مقابل تمام نیمکرۀ و حتا تمام جهان است.
سرگئی لاوروف حق داشت که اظهارات بولتون را «توهینآمیز» بخواند. حتا بیشتر، این اظهارات مرگبار است و مبین این امر است که سیاست خارجی غرب بیوقفه به کدام سو، یعنی به سوی عقب و به رادیکالترین شکل کشورگشایی، میرود.
ایالات متحده آمریکا روزی به پیروی از همان سیاستی برخاست که تقریباً ۲۰۰ سال پیش مطرود اعلام کرده بود و آنرا کامل کرد و اکنون سعی دارد آن را افراطیتر کند.
نظر شما در مورد این نوشته چه بود؟