فرهنگ از نظر گرامشی/ برگردان:ماریا عباسیان
فرهنگ، داشتن ذهني مملو از دانسته ها نيست، بلكه توانايي ذهن ماست در درك زندگي، شناخت موقعيتي كه در آن قرار داريم و فهم روابطي كه با انسانهاي ديگر داريم. كسي داراي فرهنگ است كه به خودآگاهي دست يافته و قادر به برقراري روابطي پايدار با تمام موجودات ديگر باشد. فرهنگ و فلسفه چيزهاي يكساني هستند. هر كدام از ما كم و بيش يك فيلسوف است: هرچه انسانيت بيشتري داشته باشد، فيلسوف تر خواهد بود. فرهنگ، فلسفه و انسانيت، همگي گزاره هايي قابل ارجاع به يكديگر هستند. بطوريكه هركه بخواهد، مي تواند فيلسوف و بافرهنگ باشد؛ فقط كافيست با انسانها زندگي كند، به عبارتي، در پي تفسير كنش هاي خود و ديگران در ذهن خويش باشد. چشمهايش را هميشه باز نگه دارد، و نسبت به همه چيز و همه كس كنجكاو باشد؛ براي فهم هرچه بيشتر ارگانيسمي كه به آن تعلق دارد، تقلا كند؛ با تمام نيروي آگاهي، شورمندي و اراده ي خود، بر زندگي تاثير بگذارد؛ هرگز سستي و كاهلي به خود راه ندهد، براي زندگي ارزشي واقعي قائل باشد، و با آمادگي كامل، هرجا كه نياز بود از زندگي دفاع و حتي آن را فدا كند. فرهنگ معناي ديگري ندارد.
آنتونيو گرامشي، ١٩١٦
برگردان:ماریا عباسیان
نظر شما در مورد این نوشته چه بود؟