«ُرزای ُسرخ»(۲) مقدمهای بر «استراتژی انقلاب سوسیالیستی»
عکس ُرزا لوکزامبورگ (۳۹۸۱) در ۲۲ سالگی
ی. کهن
مقدمه
در بخش نخست1 این نوشتار به نقطهنظرات رزا لوکزامبورگ حول «مسئله ملی»، «حق تعیین سرنوشت» و «خودمختاری» اشاراتی شد. بعلاوه خاطرنشان گردید که رزا لوکزامبورگ با موضع مارکس حول «جنبش استقلالطلبی» لهستان2، و نیز موضع لنین پیرامون «حق تعیین سرنوشت خلقها»3 توافق نداشت. ضمنا در همانجا -بطور فشرده- نظریات رزا لوکزامبورگ راجع به «رفرم» و «انقلاب» معرفی گردید4 و اشاره شد که او با نقطهنظرات انگلس -در پیشگفتار «مبارزات طبقاتی در فرانسه»- نیز
موافق نبود.5
مسلما جا دارد که در دوره حساس کنونی که مسئله ملی-قومی و خودگردانی فدراتیو، فضای سیاسی ایران را تحتالشعاع قرار داده6 نظریات رزا لوکزامبورگ عمیقتر مورد بررسی قرارگیرند که لازمهاش ترجمه مقالات او توسط مترجمان خوبمان است. بیتردید این مقالات –بویژه آنهایی که در نوشتار پیشین مورد استفاده قرار گرفتند- میتوانند به روشنتر شدن مباحثات ملی،
خودمختاری، خودگردانی و جدایی یا همگرایی ملل و اقوام یاری رسانند.
اما نوشتار حاضر مدخلی است به تئوری «استراتژی انقلاب سوسیالیستی» رزا لوکزامبورگ که با نقد رویزیونیسم و رفرمیسم -در کتاب «رفرم یا انقلاب»7- آغاز شد و با تنظیم برنامه حزب اسپارتاکوس تکمیل گردید. پرداختن به این مباحثات، آنهم در این دوره تاریخی که پروژههای اصلاح و رفرم –یکی بعد از دیگری- شکست خوردهاند و شبح انقلاب بر فراز آسمان ایران در گشت و
گذار است، میتوانند آموزنده و راهگشا باشند.
«استراتژی انقلاب سوسیالیستی»، در واقع، همان نقشه راهنمای طبقه کارگر است که نحوه پیشبرد مبارزه -از تشکلیابی تا تحقق انقلاب سوسیالیستی- را تشریح میکند. بعبارت بهتر «استراتژی انقلاب سوسیالیستی» به کارگران میآموزد که چگونه خود را سازمان دهند، چطور بمثابه یک طبقه بمیدان آیند، چگونه انقلاب کنند و قدرت سیاسی را بدست گیرند، چطور وجه تولیدی
کاپیتالیستی را برچینند و مالکیت بورژوایی را ملغا نمایند و … خلاصه چگونه جامعه سوسیالیستی را بنا کنند.
1
به این معنا، تنظیم «استراتژی انقلاب سوسیالیستی» محتاج یک تحلیل مشخص از شرایط مشخص است تا بر اساس آن بتوان نقشه راه را ترسیم و راهکار مناسب را تنظیم نمود. بعبارت دقیقتر «استراتژی انقلاب سوسیالیستی» یک مقوله فراتاریخی و از پیشدادهشده نیست که با فرمولهای کلیشهای تعریف و تعیین شده باشد.
مارکس و انگلس از بدو فعالیتشان در اتحادیه کمونیستها شروع به تدوین و تنظیم استراتژی انقلاب سوسیالیستی کردند و در پيام کميتهمرکزی–ازجمله-نوشتند:
«…خردهبورژواهایِدموکراتنهتنهاخواهانتغيي ِرکلجامعهدرجهتمناف ِعپرولتاريایانقلابینيستند،بلکهصرفا مشتا ِقتغييراتدرآنشرايطاجتماعیئیهستندکهجامعهحاضرراتاحدامکانبرایخودشانقابلتحملوراحتتر مینمايد…درحاليکهخردهبورژوازیدموکراتخواهانختمهرچهسريعترانقلاباست…،بنفعماووظيف ٔهماستکه انقلابرامداومکنيم؛تاآنزمانکههم ٔهطبقاتکميابيشمالکازمقاماتحکمروايیشانبزيرکشيدهشوند،قدرتدولتی توسط پرولتاريا تصرف گردد و مجامع پرولتری به آن حد رش ِد کافی برسند –نه تنها در يک کشور بلکه در همه کشورهایپيشرفتهجهان-کهرقابتميانپرولتاريایاينکشورهاپايانبپذيردولااقلنيروهایتعيينکنندهٔتوليدی،در دستانکارگرانتمرکزيابد.نگرانیمانمیتواندبسادگیبراصلاحمالکيتخصوصی8باشدبلکهبرالغایآنست؛نهبر فرونشاندنآنتاگونيسمطبقاتیبلکهبرالغایطبقات،ونهبراصلاحجامع ٔهحاضربلکهبرتاسيسيکجامع ٔهنوين
است.»9(مارکس-انگلس،لندن۰۵۸۱)
در همین نوشتار، مارکس و انگلس تحلیل روشنی از نیروها و جریانات دخالتگر اجتماعی ارائه دادند و با بررسی توازن قوای طبقاتی، نقشه و راهنمای عمل طبقه کارگر را ترسیم نمودند. همین روش را بعدتر در مانیفست10 و آثار بعدی ادامه دادند.
با این توضیح، میشود به ضرورت نگارش مقدمه حاضر -پیش از بررسی «استراتژی انقلاب سوسیالیستی» رزا لوکزامبورگ- پیبرد. در اینجا سعی شده تا با توصیف شرایط تاریخی، اقتصادی و اجتماعی آن ایام، زمینه لازم برای درک بهتر بحث فراهم گردد.
پیشزمین ٔه تاریخی
پس از فروپاشی «امپراتوری روم غربی»11 (قرن ۵ میلادی)، ساکنین اروپا که از طوایف و اقوام مختلف تشکیل شده بودند، نواحی تحت فرمانروایی خود (ملوکالوایفی) را تاسیس نمودند.12 آنها اگرچه قلمروهای جداگانه و اعتقادات مذهبی متفاوت داشتند ولی عموما با نظام فئودالی (ارباب-رعیتی) اداره میشدند.
در اواخر قرن هشتم «امپراتوری مقدس روم»13 )Heiliges Römisches Reich) توسط پادشاه فرانکها14 (شارلمانی) در اروپا تشکیل شد. پادشاهی آلمان، پس از سال ۸۶۲، بزرگترین سرزمین این امپراتوری بود که با وسعتگرفتن دامنه نفوذشان، نام امپراتوری نیز به «امپراتوری مقدس روم ملت آلمان» تغییر پیدا کرد (۳۵۳۲).
در سال ۳۰۷۳ پادشاهی پروس شکل گرفت و بمرور دو سوم امپراطوری آلمان را از آن خود نمود. با آغاز سلطنت ویلهلم اول (۳۹۵۹) و نخستوزیری «اتوفون بیسمارک»، پروس سه جنگ پیاپی را از سر گذراند تا امپراطوری نوتاسیس آلمان را تشکیل داد (۳۹۰۳).15 این امپراتوری که به رایش دوم معروف است16 تا انقلاب نوامبر ۳۸۳۹ و تشکیل جمهوری وایمار دوام داشت.
به این معنی، تاریخ آلمان معاصر با دوره پسین رنسانس (اواسط قرن ۳۶)، انقلاب صنعتی (۳۰۶۷ ببعد)، انقلاب کبیر فرانسه (۳۰۹۸)، سرنگونی «امپراتوری مقدس روم» توسط ناپلئون اول (۳۹۷۶) و گردهمآیی بیش از ۱۹ امیرنشین ریز و درشت در کنگره وین17 (۳۹۳۵) و تاسیس اتحادیه آلمانیها به سرپرستی اتریش، جنبشهای معروف به «بهار مردم» (۳۹۸۹)، سرکوب
2
انقلاب مارس (۳۹۸۹) بدستور پادشاه پروس (فردریش ویلهلم چهارم)، جنگهای پیاپی، ظهور پروتستانیسم و مقابله آن با حاکمیت کلیسای کاتولیک و ظهور رایش به رهبری پادشاه پروس (۳۹۰۳) گره خورده است.18
علاوه بر اینها، فقدان یک دولت مرکزی قدرتمند و حاکمیت دیرپای فئودالیسم سبب شده بود تا صنعتی شدن آلمان و پاگیری کاپیتالیسم بسیار دیرتر از انگلیس و فرانسه صورت بگیرد.19 برای مثال، استفاده از ماشین بخار از سال ۳۹۲۷ در آلمان آغاز شد. با این همه، کاپیتالیسم با شتاب بیتشری در آلمان به پیش رفت؛ مثلا بین سالهای ۳۹۱۲ تا ۳۹۸۹ تعداد کارگران آزاد -بدون در نظر گرفتن بخش کشاورزی- از ۸۵۷۷۷۷ به ۲۷۷۷۷۷۷ نفر افزایش یافت که این رقم در برگیرنده کودکان زیر ۳۸ سال نیز
میشد.20
تشکلات کارگری در اعتراض به شرایط سخت و طاقتفرسای کار21 خیلی زود در آلمان شکل گرفتند22 که سازمانده اولین اعتصابات کارگری (۳۹۲۹ و ۳۹۱۹) و شورشهای اعتراضی (۳۹۸۲) بودند. برخورد خشن حاکمیت و صاحبکاران با فعالین کارگری سبب شد تا آنها به کشورهای همسایه بگریزند و هستههای مقاومت کارگری را در خارج از کشور سازمان دهند که برای نمونه میشود به «اتحادیه فرودستان» (پاریس، ۳۹۱۸) و «اتحادیه عدالتخواهان» (سوئیس و انگلستان، ۳۹۸۷) اشاره کرد23. در
واقع همین اتحادیه است که مارکس و انگلس به آن جذب شدند و به «اتحادیه کمونیستها» معروف شد (۳۹۸۰).24
در چنین شرایطی کارگران آلمان انقلاب مارس (۳۹۸۹) را تدارک دیدند. اگرچه آنها شکست خوردند ولی دور جدیدی از مبارزه را پیریزی کردند که با تاسیس «تشکل سراسری کارگران آلمان» (۳۹۶۱-ADAV) به رهبری فردیناند لاسال آغاز شد. ادامه این روند به تاسیس «حزب کارگران سوسیالیست» )SAPD( انجامید. تشکیل «جامعه بینالمللی کارگران» (۳۹۶۸، معروف به
انترناسیونال اول) سهم بسزایی در تکامل بخشیدن به مبارزات کارگران آلمان داشت.25
خیزشهای انقلابی «بهار مردم»26 (دهههای ۱۷ و ۸۷ قرن ۳۸) که سراسر اروپا (ایتالیا، فرانسه، آلمان اتریش، مجارستان، هلند، بلژیک و …) را لرزاند و اعلام موجودیت احزاب سوسیال-دموکرات، یکی بعد از دیگری، (ایتالیا ۳۹۹۲، روسیه ۳۹۹۱، انگلستان ۳۹۹١، بلژیک ۳۹۹١، نروژ ۳۹۹۰، اتریش و سوئیس ۳۹۹۹، سوئد ۳۹۹۸) عملا تاکیدی بر این واقعیت بود که فاکتور دخالتگر جدیدی (طبقه کارگر) به محاسبات اجتماعی تاکنونی راه یافته که قویا علیه مناسبات نوپای کاپیتالیستی و استقرار مناسبات
سوسیالیستی جزم کرده است.
بورژوازی اروپا در مواجهه با این خطر و بمنظور مقابله با تحرکات انقلابی طبقه کارگر به تاسیس «اتحاد مقدس»27 -La Sainte Alliance دست زد تا جلوی پیشرویهای آنرا بگیرد.
مباحثه رفرم یا انقلاب در یک چنین دوره تاریخی و بر بستر چنین شرایط اجتماعی-اقتصادی-سیاسی طرح گردید. بعبارت دیگر، این بحث نتیجه تخیلات، تمایلات، آرزوها و فلسفهبافیهای فعالین کارگری و سوسیالیستها نبود بلکه محصول یک جدال طبقاتی واقعی بود که بطور عینی جریان داشت و پاسخ مطلوب خود را طلب میکرد.
رفرم
توسعه مناسبات کاپیتالیستی در شرایطی رخ داد که اروپا مصایب «جنگ سی ساله»28 را پشتسر گذاشته و بیش از یک-سوم از جمعیتاش را از دست داده بود؛ دوره سیاه سلطه امیران، ملاکان، اربابان و کشیشان رو به پایان بود و بشریت در حال تجربه دوره نویدبخشی بود که با استقرار و توسعه کاپیتالیسم امکانپذیر گردیده بود. مارکس در فصل اول مانیفست، در تحسین دستاوردهای
کاپیتالیسم تا آنجا پیش میرود که ادعا میکند که رشد نیروهای مولده،درطولسدهاولحياتکاپيتاليسمبمراتبانبوهترو عظيمترازمجموعۀدستاوردهاینسلهایپيشينبودهاست.29
انقلاب صنعتی و شکوفایی عصر روشنگری Age of Enlightenment که با ایده آزادی و رهایی توام بود، دائما عرصه را بر خرافات کلیسایی، ایدههای بردگی و بندگی تنگ میکرد و عرصه را برای پرورش عقل، علم، درایت و معرفت میگشود.
3
قراردادهای اجتماعی و مجامع قانونگذاری جای احکام مذهبی و استبدادی را میگرفت و برخورداری از حقوق دموکراتیک (از جمله «حق رای همگانی»، «ممنوعیت کار کودکان»، «انتخابات آزاد» و …) مضمون اصلی مبارزات تودهای را تشکیل میداد.
قابلیت رشد و تعالی فردی و اجتماعی تحت مناسبات کاپیتالیستی، واقعیت غیرقابل انکاری بود که بستر مادی رشد رفرمیسم را فراهم میکرد. از طرف دیگر کاپیتالیسم نوپا، آن ظرفیت و توان را از خود نشان میداد تا با واگذاری فرصتها و امکانات لازم، راه را برای رشد و بالندگی شهروندان و کارگران هموار کند.
از همینجا بود که ادوراد برنشتاین نسبت به کاپیتالیسم و دستاوردهایش امیدوار شد و چنین برداشت کرد که با رشد مناسبات کاپبتالیستی، دوره صلح، توسعه، رونق و شکوفایی ادامه پیدا خواهد کرد و برخورداری از رفاه عمومی و حقوق دموکراتیک بیشتر خواهد شد:
«در همه کشورهای پیشرفته شاهد آن هستیم که امتیازات ویژه بورژواهای کاپیتالیست قدم بقدم در اختیار سازمانهای دموکراتیک گذاشته میشود… منافع مشترک در ابعاد فزایندهای بر منفعت فردی چیرگی مییابند و نوسانات اولیه نیروهای اقتصادی متوقف میشوند.»30
برنشتاین، پرچمدار رویزیونیسم
ادوارد برنشتاین (۳۸۱۲-۳۹۵۷) در سال ۳۹۰۳ –یعنی در ۲۳ سالگی- در حالیکه کارمند بانک بود جذب حزب سوسیال- دموکرات آلمان )SDP( شد. پس از به اجرادرآمدن قانون ضدسوسیالیستی، برنشتاین راهی زوریخ و بعدتر لندن گردید و در حلقه دوستان نزدیک انگلس جای گرفت و مجذوب فابیانها31 شد. او در سال ۳۹۹۷ خودش را مارکسیست خواند و از سال ۳۹۹۳ تا ۳۹۸۷ سردبیری نشریه «سوسیال-دموکرات» (ارگان حزب) را بعهده گرفت. برنشتاین در فاصله سالهای ۳۹۸۵ تا ۳۹۸۹ مقالاتی تحت عنوان «مشکلات سوسیالیسم» Problems of Socialism در نشریه «زمان نو» Neue Zeit نوشت و ادعا کرد که ضمن
پایبندی به اصول بنیادین مارکسیسم درصدد است تا آنرا از افکار و عناصر جزمی و غیرعلمی بپالاید.
بعدتر در سال ۳۹۸۸، اندیشههایش را بصورت کتابی تحت عنوان «پیششرطهای سوسیالیسم و وظایف سوسیال-دموکراتها» منتشر نمود. البته در ترجمه انگلیسی این کتاب، عنوان «سوسیالیسم تکاملی»32 انتخاب شد تا برنشتاین را یک تکاملگرا (ا ُولوشونیست) و نه «رویزیونیست» معرفی کند! بعدتر، هودارانش کوشیدند تا مباحثاث مربوط به «رفرم یا انقلاب» را نیز تحت عنوان «ا ُولوسیون یا ر ُولوسیون» (Evolution or Revolution بمعنی «تکامل یا انقلاب») به پیش ببرند. دلایل زیادی برای این فرمولبندی جدید آورده شد که روایت ریچارد ویکارت (Richard Weikart) در کتاب «داروینیسم سوسیالیست»33، فصل ۰، از
آن جمله است:
«اکثر برنشتاینشناسان نسبت به تاثیر [تئوری] تکامل بیولوژیک بر اندیشه برنشتاین بیتوجهی نشان دادهاند… اما تاثیر تکامل بیولوژیک بر آراء و تغییر مبانی فکری برنشتاین بیش از آن است که بعضی از پژوهشگران میپندارند… برنشتاین با خواندن کتاب «آنتی دورینگ»، اثر انگلس، به مارکسیسم روی آورد. این اثر انگلس، که برنشتاین آنرا همچون انجیل
4
«کیش سوسیالیستی»اش پذیرفت؛ تنها توانست ایمان او را به اعتبار تئوری داروینی تقویت کند. در واقع برنشتاین حوالی سال ۳۹۹۲ انگس را ترغیب کرد تا مقالهای درباره داروین در نشریه «سوسیال دموکرات» بنویسد؛ اما انگلس در آن ایام گرفتارتر از آن بود که خواست وی را برآورده کند… علاقه برنشتاین به داروینیسم زمانی تشدید شد که مشغول ویرایش و آماده کردن مقاله انگلس با عنوان «نقش کار بر جسم میمون» (۳۹۸۵-۸٦) برای انتشار بود… او بعدتر نوشت: «مارکس از همان ابتدا بیشترین علاقه را به تحقیقات داروین نشان داد و روی این موضوع کوچکترین شکی وجود ندارد»… برنشتاین اضافه کرد: «… کاملا مسجل است که تئوری مارکس بروشنی تکاملگرا است… برای مارکس، تکامل دربرگیرنده انقلاب است و برعکس؛ یعنی یکی [از این دو] پیشزمینه دیگری است… مارکس یک تکاملگرای انقلابی بود». برای برنشتاین تئوری تکامل مهمترین پرنسیپ در توضیح اندیشه هایش بود. او نوشت: «ایدهای که بستر رویزیونیسم را میسازد، ایده
تکامل و ایده پیشرفت است».» (ریچارد ویکارت، ۳۸۸٦)
برنشتاین که در ابتدا اندیشههایش را زیر پوشش عناوینی مثل «زنگارزدایی از چهره راستین مارکس» و «در دفاع از مارکسیسم واقعی» ابراز می کرد، پس از مرگ انگلس و علنیتر شدن اختلافاتش با آموزههای مارکس، این ادعا را کنار گذاشت و به نقد و رد علنی آراء مارکس پرداخت. او مدعی شد که صحت نظریات مارکس نه تنها در عمل به اثبات نرسیده بلکه خلافشان ثابت شدهاست. او با نفی مبارزه طبقاتی، ر َد دیکتاتوری پرولتاریا، نفی مبارزه قهرآمیز، ر ّد تئوری ارزش مارکس، نفی عاملیت طبقه کارگر و … نتیجه گرفت که هر تلاش انقلابی محکوم به شکست است و هر درجه از رفرم که به هر درجه از بهبودی در شرایط
اقتصادی و اجتماعی مردم بیانجامد باید مبنای فعالیت احزاب سوسیال-دموکرات قرارگیرد.34
او ادعا میکرد که بهترین، کوتاهترین و سریعترین راه برای رسیدن به سوسیالیسم -در کشورهای صنعتی اروپا- رویکرد به فعالیتهای اتحادیهای و اقدامات پارلمانتاریستی است.
علیرغم انتقادات و مخالفتهای جناح چپ حزب (از جمله رزا لوکزامبورگ) با ایدهها و اندیشههای برنشتاین، او چندین دوره متوالی (از ۳۸۷۲ تا ۳۸۷٦، از ۳۸۳۲ تا ۳۸۳۹، از ۳۸۲۷ تا ۳۸۲۹) نماینده حزب سوسیال-دموکرات در پارلمان آلمان (رایشستاگ) بود. گفته میشود که ابقای او در این پست و حفظ موقعیت سیاسیاش در حزب، مدیون دوستی نزدیکش با انگلس و حمایت
همهجانبه اتحادیههای کارگری و صنفی، و محبوبیتش در مجامع روشنفکری و دانشگاهی و اقشار میانی بود.
نقش انگلس
انگلس پیش از مرگش، آگوست ببل و ادوارد برنشتاین را به عنوان وصی سیاسی خود انتخاب کرده بود. پس از مرگ انگلس، برنشتاین بخشهایی از مقاله وی (مقدمهای بر مبارزات طبقاتی در فرانسه، نوشته مارکس) را بعنوان وصیتنامه سیاسی انگلس منتشر کرد و از آن بمثابه سندی در حمایت از مواضع رویزیونیستیاش استفاده نمود. در آنجا، در رابطه با توفیقات حزب سوسیال-
دموکرات آلمان در انتخابات آمده بود:
«کارگران آلمان… خدمت بزرگ دیگری هم کردند… آنها به رفقایشان در دیگر کشورها، سلاح جدیدی عرضه کردند؛ آنهم یکی از موثرترینشان را که همانا نحوه استفاده از حق رای عمومی است…»35
بعلاوه، ضمن اشاره به افزایش بینه نظامی دولتها، و تشدید توان سرکوبشان و تغییر مناسبات شهرنشینی آمده بود:
«… تعداد مراکز نظامی [پادگانها] بسیار زیاد شده است. بکمک راهآهن، ظرف ۲۸ ساعت میشود تعداد این مراکز را به بیش از دو برابر رساند و ظرف ۸۹ ساعت به ارتشهای عظیم بدل نمود. تهیه اسلحه برای چنین ارتشی که نیروهایش اینچنین افزایش یافته، بمراتب موثرتر شده است… امروز تفنگهای با کالیبر پایین و خشاب خودکار وجود دارند که بُردشان چهار برابر بیشتر، دقتشان ده برابر بالاتر و سرعتشان ده برابر بیشتر است… پیشتر از بیل ارتشی ( pickaxe of the
5
sapper؛ که قابلیت چندکاره دارد مثل کلنگ و …-م) برای شکستن و گذشتن از دیوارهای ضدآتش استفاده میشد و امروز از دینامیت…» (همانجا)
نهایتا، انگلس نتیجه گرفته بود:
«شورش به سبک قدیم و با سنگربندی خیابانی که تا سال ۳۹۹۸ در همه جا مرسوم بود، دیگر تا حد زیادی کهنه شده است. بگذارید روی این موضوع دچار توهم نشویم: پیروزی واقعی قیام بر ارتش در یک جدال خیابانی… یکی از نادرترین استثناهاست.» (همانجا)
البته انگلس تاکید کرد که مواضع حاضر او در رابطه با شرایط فعلی آلمان است و یک نسخه عام و فراتاریخی نیست:
«البته رفقای غیرآلمانی ما لااقل از حقشان برای انقلاب کردن نمیگذرند. حق انقلاب کردن در نهایت یگانه «حق تاریخی» واقعی است؛ تنها حقی که [حیات] همه دولتهای مدرن –بی هیچ استثنایی- به آن وابسته است.» (همانجا)
تا پیش از انتشار جلد ۵۷ از مجموعه آثار جدید مارکس-انگلس (Marx and Engels Collected Works; MECW) که در اوایل ۲۷۷۵ منتشر شد و حاوی ۲۲۸ نامه جدیدالانتشار بود، نقش انگلس در رابطه با حمایتش از برنشتاین و مواضع رفرمیستیاش در هالهای از ابهام بود. پُل همپتون که به تجزیه و تحلیل مکاتبات منتشر شده پرداخته مینویسد:
«احتمالا مهمترین مجادله سیاسی آخرین سال زندگی انگلس، به نظراتش حول رفرم و انقلاب مربوط میشود؛ خصوصا به مقدمهاش بر کتاب مارکس با عنوان «مبارزات طبقاتی در فرانسه» (27 MECW, Volume) که سرآغاز مباحثات در سالهای بعد شد.»36
سپس پُل همپتون به تشریح جزئیات ماجرا میپردازد که خلاصهاش از اینقرار است:
پس از لغو «قوانينضدسوسياليستی»37رهبرانحزبسوسيال-دموکراتآلمانتصميممیگيرندتاکتابمارکسباعنوان «مبارزاتطبقاتیدرفرانسه»رامنتشرکنند.در۰۱ژانويهسال۰۵۸۸(۰۱سالپسازمرگمارکسوحدود۷ماهقبلاز مرگانگلس)طینامهایازانگلسدرخواستمیکنندتاپيشگفتاریبرآنبنويسد.انگلسقبولمیکندوبادرنظرداشتنشرايط
سياسیآنروزآلمانآنرامینويسدودراختيارحزبقرارمیدهد.
مدتیبعدانگلسنامهای(٦ مارس۰۵۸۸،بهامضایفيشر)ازحزبدريافتمیکندتالحنمقالهراکمیملايمترکندتابهانهای بدستدولتنيفتدکهچاپشراممنوعنمايد.دوروزبعدانگلسدرجوابنوشت:
«مناعتراضمهمشماراتاجايیکهامکانشبودمدنظرقراردادهام؛هرچندکهکاملانمیتوانمنيمیازموارداعتراض رابفهمم…ازنقطهنظرمنطرفداریشماازپرهيزتاموتماماززور،خيریبهشمانمیرساند.نهکسیباورتانخواهد کردونههيچحزبیدرهيجکشوریآنقدرپيشخواهدرفتکهخودراازح ِقمقاومتمسلحانهدربرابر[اقدامات] غيرقانونی محروم سازد. همچنين من بايد اين واقعيت را درنظربگيرم که مطالب من توسط غيرآلمانیها هم خوانده
خواهندشد…ومنبسادگینمیتوانمآنانراتاآنحدنسبتبخودممرددسازم.»(همانجا) نهايتامقالهبطورناکاملچاپشد.دراولآوريلانگلسخطاببهکارلکائوتسکینوشت:
«متعجبشدموقتیامروزفشردهایاز»پيشگفتارم»راديدمکهبدوناطلاعقبلیمندر«بهپيش»( 30 ,Vorwärts March)بچاپرسيدهبود.مطلبآنطوربزکشدهبودتاهرطورکهشدهمرابعنوانيکهوادا ِرصلحدوس ِتقانونيت [اقداماتقانونی]معرفیکند.بيشتربههميندليلاستکهميلدارماينمطلببطورکاملدر«عصرنو»منتشرگردد
تااينتصورننگينزدودهشود.»(همانجا)
6
چند ماه بعد، انگلس فوت کرد و یکسال بعد برنشتاین با انتشار بخشهایی از «پيشگفتار»درمقدمهکتابش(سوسياليسمتکاملی)، وانمودکردکهمواضعباصطلاحرويزيونيستیاونهتنهاموردتاييدانگلسبوده،بلکهعينادرراستایمواضعیاستکهانگلس در»پيشگفتار»ارائهدادهاست:يعنیترجيحدادنمبارزهقانونیوپارلمانیبجایانقلابقهرآميز!
ریازانف نسخه اصلی «پيشگفتار»رادر سال ۳۸۲۵ منتشر کرد38 و موارد اختلاف این نسخه و نسخه ادعایی برنشتاین را نشان داد.
نامههای جدیدالانتشار انگلس (۲۷۷۵) بخشی از ابهامات باقیمانده را رفع کرد ولی نقاط تیره و تار دیگری باقیست که پرداختن به آنها در حوصله این نوشتار نیست. اما تا همینجا مسلم است که برنشتاین و دیگرانی در رهبری حزب سوسیال-دموکرات آلمان، از اعتماد انگلس سوءاستفاده کردند و با توسل به اتوریته او به تبلیغ ایدههای رفرمیستی و رویزیونیستی خود پرداختند.
رزا لوکزامبورگ که از ماجرا بیاطلاع بود، نقد جانانهای به پیشگفتاری که با امضای انگلس منتشر شده بود کرد که نشانه هشیاری انقلابی رزا لوکزامبورگ بود.
با این مقدمه، مبانی مادی ایدههای رفرمیستی و انقلابی تشریح شدند. بر شرایط ویژه اواخر قرن ۳۸ تاکید گردید که با رشد سریع کاپیتالیسم در اروپا (دوره رقابت آزاد) همراه شد؛ زمینههای لازم برای رفرم را فراهم نمود و شکلگیرى سازمانهاى تودهاى طبقه کارگر را امکانپذیر ساخت. اما در اوایل قرن ۲۷ اوضاع تغییر کرد و همان احزاب توده اى، به سازمانهاى بوروکراتیکی بدل شدند و جزو ضمایم دولل بورژوایى درآمدند. بحث رزا لوکزامبورگ در واقع بازتاب نقطه عطف این دو دوره تاریخی است؛ یعنی وقتی که کاپیتالیسم با بحران اقتصادی روبرو میشود و رفرمیسم در درون احزاب کارگری، علیه منافع طبقه کارگر قدعلم میکند و به
ادامهدارد
سدی در برابر انقلاب بدل میگردد. بدنبال این مقدمه میشود کار بررسی «استراتژی انقلاب سوسیالیستی» رزا لوکزامبورگ را آغاز نمود.
پانویس
1لينکدسترسی 2″دي ِدمارکسبهمسئل ٔهلهستانونيزاروپایشرقیمنسوخوغلطبود…واميدبهح ِلمسايلملی،درچهارچوب[سيستم]کاپيتاليستی…يک
اتوپيایتمامعياراست…تلاشعمومیبرایتقسيمکشورهایموجودبهواحدهایملی…يکاقدامارتجاعیاست…[فرمو ِل]حقمليتها برایخودمختاری،اساسايکراهبر ِدراهگشاوسياسیبرای[ح ِل]مسئل ٔهمليتنيست؛بلکهوسيلهایبرایاجتناباز[پرداختن]بهاينمسئله است.»بهنقلاز)1909( The National Qestion
3«…دربرنامهحزبسوسيال-دموکراسیروسيه…گفتهمیشودکهحزبخواهانيکجمهوریدموکراتيکاستکهقانوناساسیاشاز جملهمتضمنمیشودکه»همهمليتهایتشکيلدهند ٔهدولت،ح ِقخودمختاریدارند»….»ح ِقخودمختاریبرایمليتها»،درنگاهنخست،يک شعارناسيوناليس ِمبورژوايیاستکهدرتمامکشورها،درهم ٔهاعصار،بااينفرمولبندیارائهشدهاست:»ح ِقمليتهابرایآزادیو استقلال»…خلاصهاينکه،فرمو ِل»حقمليتهابرایخودمختاری،اساسايکراهبر ِدراهگشاوسياسیبرایمسئل ٔهمليتنيست؛بلکهوسيلهای برایاجتناباز[پرداختن]بهاينمسئلهاست…»بهنقلاز)1909( The National Qestion
4رزالوکزامبورگميانرفرمورفرميسمتمايزقايلشدوهمزمانبانفیرفرميسم،درحمايتازرفرمتاکيدکردکهچنيناقداماتیبرای ازميانبرداشتنروابطتوليدیکاپيتاليستیکفايتنمیکنند:»رفر ِمقانونیوانقلاب،فاکتورها ِیمختلفیدرتکام ِلجامعهطبقاتیهستند.آنها يکديگررامشروطوتکميلمیکنند،وهمزماننظيرقطبهایشمالوجنوب[يکآهنربا]،و[همچون]بورژوازیوپرولتاريا،بطور منحصربفردیيکديگررادفعمینمايند…»کسانیکهبجا ِیودرمقاب ِلتصر ِفقدرتسياسیوانقلاباجتماعی،ازروشهایرفر ِمقانونی دفاعمیکنند،درواقعراهمطمئنتر،آرامتروآهستهتریبرایرسيدنبههد ِفيکسانراانتخابنمیکنند،بلکههدفديگریرادنبال
7
مینمايند…[درغيراينصورت]برنامهمانهتحققسوسياليسم،بلکهرفر ِمکاپيتاليسم؛نهالغایسيستمکارمزدی،بلکهتقلي ِلاستثمارخواهدشد. واينيعنیتقليلگرايیبهمبارزهعليهسوءاستفادههایکاپيتاليسمونهالغایخو ِدکاپيتاليسم».(بهنقلاز Rosa Luxemburg: Reform or Revolution, Chap.8
5پيشگفتارانگلسبهمراهکتابمارکس.لينکدسترسی 6مسئلهملی-قومیدرايرانهرگزجدیگرفتهنشد.نظامسلطنتیچناندرنخوتآريايیوعظمتطلبیپرشين(فارس)غرقبودکهنهتنها
اقدامیبرایحلمسئلهملی-قومیوکمکبههمگرايیوهمزيستیبرابرالحقوقاقوامواقليتهایساکنايراننکرد،بلکهسياسترسمیاشرا برفارسسازیبنانهادکهبرشووينيسمفارسمبتنیبود.باقيام۸۷اقوامواقليتهایقومی-مذهبیاينامکانرايافتندتابرایکسبحقوق شهروندیبرابربميدانبيايند.يکماهپسازپيروزیقيامبهمن،کردستانبهپاخواستوبرنامه۵مادهایاشراکهدرآنخودمختاریبرای کردستانقيدشدهبود،بهداريوشفروهر(نمايندهاعزامیدولتموق ِتبازرگان)تسليمکرد.امااينخواستتوسطدولتبرسميتشناختهنشد. نهايتامذاکرهسياسیبهدرگيرینظامیختمشد.درادامهتلاشفراوانبعملآمدتااسلاميت(جايگزينايرانيت)وامت(جانشينمليتو قوميت)شودوهرگونهمباحثهحولحقوقشهروند ِیاقليتهایقومی،مذهبیو…بجرماسلامستيزیوتفرقهافکنیدروحد ِتامتمسلمان سرکوبگردد.حضوراينسابقهتاريخیدرکنارتحولاتیکهپسازفروپاشیشورویسابقبهتاسيسکشورهایآذربايجان،ارمنستانو غيرهانجاميدندوحوادثیکهبعدتربهپاگيریاقليمکردستانوروژاوامنتهیشدند…آنهمدرايندورهتاريخیکهگرايشاتنژادپرستانه، ملیگرايانه،قومپرستانه،مذهبیو…درسطحجهانروزبروزگسترشمیيابند،ايننگرانیوجودداردکهلاينحلگذاردنومسکوتگذاشتن مسئلهملی-قومینتايجخونينی(مشابهبالکان)درايرانفردابباربياورد.
Reform or Revolution, Rosa Luxemburg7. لینک دسترسی به «اصلاح یا انقلاب»، ترجمه انتشارات سیاهکل. دو ترجمه دیگر هم از این کتاب در دست است (لینک دسترسی۳ و لینک دسترسی ۲.خلاصه شده). البته این ترجمهها خالی از ایراد نیستند.
8پراپرتیPropertyاسمعامهرآنچيزیاستکهفردمیتواندمالکشباشد؛مثلمال، ِملک،ثروت،قابلمه،مسواکوامثالهم.امادربحث اقتصادی،منظورازپروپرتی، ِملکاست؛آنهم ِملکیکهاز ِقبلآنسودیعايدصاحبشمیشود.استفادهاز»مالکيت»بعنوانمعادلپروپرتی نادرستاستوحتیمیتوانداينشبههراايجادکندکهکمونيستهابامالکيتخصوصیمخالفند!يعنیگوياکمونيستهامخالفندکسیمسواک خصوصیهمداشتهباشد!…اماازآنجاکهاستفادهاز»مالکيت»درزبانفارسیمرسومشدهواستفادهازمعادلديگرمیتواندسردرگمی ايجادکند،دراينجانيزازمالکيتخصوصیدرترجمهPrivate Propertyاستفادهشدهاست.اميداستدستاندکارانترجم ٔهمتون اقتصادی،راهحلشايستهایبرایاينمعضلپيداکنند!
9لينکدسترسیبهمتنانگليسیوترجمهفارسیتوسطسهرابشباهنگ.ترجمهنقلقولحاضرازاينقلماست. 10مارکس-انگلس:«نخستينگامدرانقلابکارگری،ارتقاءپرولتاريابهطبقهحاکم،بهکفآوردندمکراسیاست.پرولتارياازحاکميت
سياسيشبرایآناستفادهخواهدکردکهتمامیسرمايهراگامبهگامازچنگبورژوازیبيرونبکشد؛همهوسائلتوليدرادردستدولت، يعنیپرولتاريایمتشکلشدهبمثابهطبقهحاکممتمرکزکندوکليتنيروهایمولدهراحتیالمقدورسريعترافزايشدهد.اينکارطبعادرابتدا فقطازطريقمداخلاتمستبدانهدرحقمالکيتودرمناسباتتوليدبورژوائی،يعنیازطريقاقداماتیمیتواندعملیشود،کهازلحاظ اقتصادینارساوبیثباتبهنظرمیرسند،ولیاقداماتیاندکهدرجريانجنبش،ازخودفراترمیروندوبعنوانتدابيریبرایزيرورو شد ِنتمامیشيوهتوليدیاجتنابناپذيراند.ايناقداماتالبتهبرحسبکشورهایمختلف،متفاوتخواهندبودبااينحالدرپيشرفتهترين کشورهااقداماتزيرتقريبابهطورعمومیمیتوانندبهاجرادرآيند:…»مانيفستحزبکمونيست،فصلدوم.ترجمهشهاببرهان
11لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر. 12يکیازايناقوام،آلمانيها(Alamanni tribe)بود.اسمآلمان(Allemagne)همازآنجامیآيد.درواقعايناسمرافرانسويهابه
سرزمينآلماندادندکهبهفارسیهمرسيد.درسايرزبانها،اسامیگوناگونیبرایکشورآلمانوجوددارد(مثلدويچلند)کهريشهآنهانيزبه طواي ِفساکنآنبرمیگردد.
13لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر. 14فرانکهامتشکلازاقواممختلفبودندکهدرآلمانوفرانسهفعلیمستقرشدند.آنهاحکومتخودراتشکيلدادندوتابعامپراتوریروم
شدند.لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر 15پسازجنگجهانیدوموتقسيمآلمانبيننيروهایمتفقين،نامپروسازجغرافيایآلمانوجهانحذفمیشود.لينکدسترسیبه
اطلاعاتبيشتر. 16رايشاولهمانامپراطوریمقدسرومآلمانبود.رايشسوم،امپراتوریهيتلرونازيسم. 17لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر. 18برایکسباطلاعاتبيشتربهسايتدويچهولهوويکيپيديامراجعهکنيد.بعلاوهمیتوانيدبهکتاب«اروپاازدورانناپلئون،جلداول»،
نوشتهديويدتامسن،ترجمهخشايارديهيمیواحمدعليقليانمراجعهکنيد. 19سرزمينهایاروپايیدرگذا ِرازفئوداليسمبهکاپيتاليسم،مسيرمشابهیراپشتسرنگذاشتند.بههمينخاطرصاحبنظران،تعريفو
تحليليکسانیازفئوداليسمو«گذاربهکاپيتاليسم»ندارند.برایآشنايیبااينمباحثبهمجموعهمقالاتحسنآزادتحتعنوان«گذاراز فئوداليسمبهسرمايهداری»(۰)و(۱)مراجعهکنيد.
20بهنقلازمقاله«رشدجنبشاتحاديهایدرآلمان»،بخشيکم،نوشتهکئورگفولبرسوديگران،ترجمهکاووسبهزادی 21«بهرغمافزايشدستمزدنقدی،سطحدرآمدواقعیدردهههای02،02و02قرننوزدهمهموارهسيرنزولیداشت…کارگرانبخشیاز
حقوقشانرا…بهصورتاجناسیکهخوددرکارخانهتوليدمیکردند،دريافتمیکردند.ساعاتکاردرهميندورهبهطوردايمیافزايش يافتبدونآنکههيچمحدويتقانونیبرایحداکثرساعاتکاردرروزوجودداشتهباشد.ساعاتکارکهدراوايلقرن91بيشاز90 ساعتدرروزنبوددرجريانانقلابصنعتیابتدابه90وسپسبه91تا91ساعتدرروزافزايشيافت.درايندورههيچگونهقانون اجتماعیوقوانيندفاعازحقوقکاروجودنداشت.»بهنقلازمقال ٔه«رشدجنبشاتحاديهایدرآلمان»نوشتهکئورگفولبرسو…،ترجمه کاووسبهزادی.
22برایکسبآگاهیبيشتربهمقال ٔه«رشدجنبشاتحاديهایدرآلمان»نوشتهکئورگفولبرسو…،ترجمهکاووسبهزادیمراجعهکنيد. 23ويژگیآموزند ٔهاينتشکلآنبودکهروابطنزديکوگستردهایباجنبشهایکارگریکشورهايیمتبوعبرقرارمیکردوخودرادر
چارچوبمطالباتکارگرانآلمانمحدودنميکرد.
8
24درواقعدرکنگرهدوم«اتحاديهکمونيستها»(لندن،۰۵٤۷)بودکهمارکسوانگلسماموريتيافتندتا«برنامهحزبکمونيست»را بنويسند؛چيزیکهبعدتربنام«مانيفستحزبکمونيست»منتشرشد.اسنادمربوطبهاينجريانکهبفارسیترجمهشدهدرلينکحاضر جمعآوریگرديدهکهمیتواندبرایعلاقمندانمفيدباشد.
25بيانيهٔتاسيسآنکهتوسطمارکستدوينشدهبود،برضرورتپيوندمبارزاتاقتصادی(اتحاديهای)بامبارز ٔهطبقاتیبرایکسبقدرت سياسیتأکيدداشت.
26لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر. 27اتحادمقدسنامسازمانیبودکهپسازسقوطناپلئونتوسطسلاطيناروپا،باهد ِفسرکوبجنبشهایانقلابیايجادشد.دراينسازمان،
تزارروسيه،امپراتوراتريشوپادشاهپروسشرکتداشتند.بعدترسايرسلاطينوزمامداراناروپابهآنپيوستند.حتیانگلستانهماگرچه رسمابهاينسازماننپيوستولیازسياس ِتآنطرفدارینمود.گفتهمیشودکهنخستينجمل ٔه«مانيفستحزبکمونيست»،اشارهبههمين «اتحادمقدس»دارد.لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر.
28لينکدسترسیبهاطلاعاتبيشتر. 29مارکس،انگلس،مانيفستحزبکمونيست،فصلاول،ترجمهشهاببرهان .E Bernstein, Evolutionary Socialism (London, 1909), pxi30 Fabianism31فابينيسميکجنبشمسالمتجوبودکهمعتقدبودسوسياليسمرامیشودازطريقاقداماتمسالمتجويانهوتدريجی،
دموکراتيزهکردناقتصادوتبليغاخلاقياتاجتماعگرايانه(سوسياليستی)وايجاداحساسمسئوليتوهمبستگیدرافرادمستقرکرد. Eduard Bernstein, Evolutionary Socialism (1899)32 RICHARD WEIKART, Socialist Darwinism, 1996, Chapter VII33 34برایکسباطلاعاتبيشتربهمقالهفوقونيز«سيروسرگذشترويزيونيسم»،نوشتهولفگانگشوهاردت،ترجمهشينميمشين،و
همچنين«ادوآردبرنشتاين:تقدمآزادیفردیواجتماعیبرعدالتاجتماعی»ازسايتجمعيتهوادارانسوسيال-دموکراسیمراجعهکنيد. Paul Hampton, Engels› political testament, 200535 Paul Hampton, Engels› political testament, 200536 37پسازتصويبحقرأیهمگانی(۰۵۱۱)،حزبکارگرانسوسياليستآلمانخيلیزودمحبوبشدوشروعبهعضوگيریوفعاليت
انتخاباتیکرد.موفقيتهایچشمگيرحزبسببشدتابيسمارک«قوانينضدسوسياليستی»(۰۵۷۵)راتصويبکندکهبموجبآنکلي ٔه فعاليتهاونبليغاتسوسياليستیتاسال۰۵۸۱(بمدت۰۱سال)ممنوعاعلامگرديد.
38جهتکسباطلاعبيشترازاختلافمتناصلیبامتنتغييردادهشدهبهمقاله ,Paul Hampton, Engels› political testament 2005و«آخرينوصيتنامهانگلس،يککمدیتراژديک»نوشتههالدريپر،ترجمهح.آزادمراجعهکنيد.
9
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟